فاصله مکّه تا يثرب از راهي غير معمول طي شد. مطمئناً بايد دشواريهاي چندي براي پيامبراکرم صلي الله عليه وآله بوجود آمده و ديرتر از زماني که براي سير طبيعي لازم بوده به قبا رسيده باشند. مَقدِسي نوشته است که از زمان خروج از مکه تا رسيدن به قبا پانزده روز به طول انجاميده است.[1] اما در بعضي تواريخ دوازده روز ذکر کرده اند.
قبا منطقه اي در فاصله 6 کيلومتري مرکز مدينه و در سمت جنوب آن قرار دارد.[2]
بايد توجه داشت که در آن زمان مدينه بصورت يک شهر متمرکز نبوده بلکه عبارت از
چند مرکز مسکوني براي طوايف مختلف عرب و يهود و يک منطقه نسبتاً وسيع بوده
است.[3]
ورود به مدينه
پيامبر در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول اولين سال هجرت پس از سفري سخت و طاقت فرسا به سامانهاي مدينه رسيد و بيرون مدينه در محله اي به نام قبا فرود آمد.... مردم مدينه هر روز در انتظار ورود او بودند. صبح ها از شهر بيرون مي آمدند و در جاده ي اصلي که به شهر منتهي مي شد، مي ايستادند و ساعت هايي را انتظار مي کشيدند و چون نمي آمد نااميدانه به شهر باز مي گشتند... در آن روز نيز مشايعين به خانه هاي خود بازگشته بودند که وي به سامانهاي شهر رسيد و در مکاني که بعدها مسجد شجره نام گرفت، به جاي آن که به سوي شهر برود، در مکاني به نام «ذيالحليفه» راه قبيله ي «بني عمرو بن عوف» را پرسيد و آهنگ آنان کرد. کاملا مشهود بود که عامدانه نمي خواهد وارد شهر شود و اول در نظر دارد که بر مردم بني عمرو بن عوف وارد شود... چرا چنين ميکرد؛ اين تمهيد عجيبي بود که همسفرانش دليل آن را نمي فهميدند.
دراين لحظه مردي ازيهوديان از بالاي دژ خود سه سوار بيگانه را ديد که به سوي قبا مي رفتند. دريافت اين همان است که مسلمانان در انتظارش هستند. فرياد زد: «اي «بني قيله»(منظور اوس وخزرج است) آنکه در انتظارش هستيد، آمد.» بدين سان مدينه خبر را دريافت،و مردمِ که مژده ورودش را شنيده بودند، به سوي قبا شتافتند... اينک پيامبر با ياران در سايه نخلي آرميده بود... و آن گاه از اين جا و آن جا مردم؛ مشايعين مختلف و گروه هاي کوچک و پراکنده، آنان که خبر ورودش را شنيده بودند، از قبا و مدينه براي ديدارش ميشتافتند... در ميان آنان کساني نيز بودند که تاکنون او را نديده بودند... مردم مي آمدند، او را مي ديدند. دست هايش را مي بوسيدند و ابراز شادماني مي کردند... سپس پيامبر برخاسته، در قبا بر بني عمرو بن عوف وارد شد و در خانه ي مرد صالح نابينايي به نام «کلثوم بن هِدم» منزل گرفت... تعداد زيادي از مهاجران آنجا سکونت گزيده بودند. در اين منطقه بني عمرو بن عوف از طايفه ي اوس زندگي مي کرده و در پذيرش مهمانان از خود تلاش زيادي نشان مي دادند[4] تمامي مردم اوس به ديدارش شتافتند... اما خزرجيان، به خاطر جنگهايي که ميان ايشان و اوسيان برقرار بود، هنوز بيمناک بودند و در قلمرو دشمن وارد نمي شدند...
ابوبکر به او گفت: پيامبرا در قبا درنگ مکن، زيرا مردم مدينه در انتظار تواند اما پيامبر در آستانه ي شهر و بر دروازه ي آن ايستاده و بدان وارد نشد. هر چه ابوبکر اصرار ورزيد، پيامبر نپذيرفت و گفت : تا پسر مادرم يعني برادرم علي نيايد، به مدينه وارد نمي شوم. اين سخن که در قبا درنگ مي کند، مي ايستد و پذيرش استقبال و انتظار شهري را منوط و مشروط به ورود اميرالمومنين علي عليه السلام ميکند، ابوبکر را خوش نيفتاد وغضبناک شد و فرمايش ايشان را نپذيرفت و چنان که تاريخ گواهي مي دهد، پيامبر را گذاشت و تنها به مدينه آمد و نزد انصار خانه گزيد. [5] .
رسول خدا روز دوشنبه وارد قبا شدند و حدود دوازده روز يعني تا روز رسيدن امير مومنان عليه السلام وهمراهانشان در بيرون شهر منتظر باقي ماندند [6] .
باري پيامبر صلي الله عليه وآله قبلا از علي عليه السلام خواسته بود که هجرت الهي خويش را آغاز کند...
همچنين تأکيد کرده بود که دخترش فاطمه سلام الله عليها و هر کس جز او از بني هاشم و ديگران که آهنگ هجرت دارند، با خود همراه کند و بياورد...
سپس از فرداي همان روز مردم مدينه، خزرجيان و غيره به ديدارش شتافته، به قبا مي آمدند و به شهر باز مي گشتند درهمين ايام که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در قبا بود مسجد قبا را بنا کرد.
زماني که خبر ورود رسول خدا صلي الله عليه وآله به قبا رسيد، يکي از اهل باديه را به سراغ طوايفي که در ساير مناطق مدينه بودند فرستادند و وقتي او خبر را رساند پانصد نفر از انصار به استقبال آن حضرت شتافتند.[7] طبعاً در چند روزي که آن حضرت در قبا بوده مردم يثرب نيز آمد و شد نزد آن حضرت داشته اند. نقل شده که مردم اشعاري را در وقت ورود رسول خدا صلي الله عليه وآله مي خواندند:
طلع البدر علينا من ثنيّات الوداع
وجب الشکر علينا ما دعا للّه داع
أيها المبعوث فينا جئت بالأمرالمطاع
جئت شرفت المدينه مرحبا يا خير داع[8]
برخي اين احتمال را قوي دانسته اند که اشعار مزبور در هنگام ورود رسول خدا صلي الله عليه وآله به قبا سروده نشده باشد چرا که «ثنيات الوداع» در مسير شام به مدينه است، نه مکه به مدينه.[9] گويا اين اشعار در زمان بازگشت رسول خدا صلي الله عليه وآله از تبوک به مدينه سروده و خوانده شده است.
اولين اقدام رسول خدا صلي الله عليه وآله شکستن بتها ذکر شده است.[10] .
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1] البدء والتاريخ، ج 4، ص 175.
[2] اکنون شهر مدينه به قبا متصل شده و منطقه قبا، آباد و مملو از باغ و بستان است. نک: معجم المعالم الجغرافيه فيالسيرة النبويه صص 249-248.
[3] مقدسي؛ البدء والتاريخ، ج 4، ص 176.
[4] انسابالاشراف، ج 1، ص 264؛ معجمالبلدان، ج 4، ص 302.
[5] ابنهشام مورخ سني در کتاب خود سيرة النبي در ذيل عنوان «جايگاه ابوبکر در مدينه» چنين نوشته است: ابوبکر بر «خبيب بن اساف خزرجي» در «سنح» مسکن گزيد... و اين جمله اي بسيار توجه برانگيز است، چرا که قبا در قسمت جنوبي مدينه و دو فرسنگ با آن فاصله دارد و سنح باز به اندازه دو فرسنگ دورتر از مدينه در شرقي ترين قسمت شمالي مدينه در حره شرقي واقع است و براي آن کس که جغرافياي کوهستاني و قبايلي مدينه را مي شناسد، به وضوح معلوم است که قباء نه تنها از مدينه دور است که بسيار دور و دورتر از سنح است...
ابن هشام با همين يک جمله اي که نوشته است: «و نزل ابوبکر علي خبيب بن اساف، احد بني الحارث بن الخزرج بالسنح» سيره ابنهشام، ج 2، ص 138، به وضوح تمام براي آن کس که جغرافياي کهن مدينه را مي شناسد به ما مي نماياند که ابوبکر در ابتداي ورود به مدينه از پيامبر و قبا فاصله گرفت و به سنح رفت.
[6]بعد از خروج پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از مکه غير از امير مومنان عليهالسلام و سه نفراز بانوان ديگر کسي در مکه نمانده بود اين سه نفر عبارت بودند از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها،حضرت فلطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبير
[7] انسابالاشراف، ج 1، ص 263؛ از آنجا که آن حضرت تا آمدن حضرت حضرت اميرمومنان عليه السلام (ع) در قبا مانده اين نظر مقبولتر به نظر مي رسد.
[8] السيرةالنبويه، ابنکثير، ج 2، ص 269؛ السيرةالنبويه، ذهبي، ص 333.
[9] همان.
[10] وفاءالوفاء، ج 4، ص 1170؛ زادالمعاد، ج 3، ص 10؛ به نقل از الصحيح، ج 2، ص 312.